معنی جلوه و جلال

حل جدول

جلوه و جلال

نمود


جلوه

افکت

نمود

مترادف و متضاد زبان فارسی

جلوه

حضور، ظهور، خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود، تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه، آراستن

نام های ایرانی

جلوه

دخترانه، حالت دلپذیر در چیزی یا کسی، زیبایی، نمایان شدن، آشکار کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

جلوه

ظاهر ساختن، نمایش دادن


فرنگی جلوه

معشوقی که مانند فرنگیان جلوه کند.

فرهنگ عمید

جلوه

آشکار کردن، ظاهر ساختن،
نمایش دادن،
نمودن خود را به کسی،
زیبایی، جاذبه،
(تصوف) تابش انوار الهی بر دل عارف که او را واله و شیدا سازد، تجلی،


جلوه کنان

آشکار، نمایان، و درخشان، در حال جلوه کردن،

فرهنگ معین

جلوه

خود را نشان دادن، آشکار ساختن، تابش انوار الهی بر قلب عارف. [خوانش: (جِ وِ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جلوه

نمود

فارسی به عربی

جلوه

ازدهار، استعراض، بصر، شجاعه، عرض، لمعان، مباهاه

فارسی به آلمانی

جلوه

Ausstellen, Betätigen, Parade (f), Prunk (m), Schau (f), Vorführen, Vorführung (f)

لغت نامه دهخدا

حسن جلوه

حسن جلوه. [ح َ س َن ِ ج ِ وَ] (اِخ) (ابوالَ...) رجوع به جلوه شود.


ابوالحسن جلوه

ابوالحسن جلوه. [اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ج ِ وَ] (اِخ) رجوع به جلوه... شود.

معادل ابجد

جلوه و جلال

114

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری